من و تو ...
امشب ماه کامل میشود
و بعد هر شب رو به کاهش میگذارد
و بعد هم غروب ماه خدا نزدیک میشود
و این شبها
تواذنم دادهای که بخوانمت و بخواهم
پس ای شنونده!
ستایشم را بشنو
و ای بخشنده دعایم را جواب گو
امشب ماه کامل می شود
و بعد هر شب رو به کاهش می گذارد
و بعد هم غروب ماه خدا نزدیک می شود
و هنوز حکایت من و تو باقی است
آری
من ....
تو ....
حکایتی داریم ما
تو ...
چه اندوهها که از من برطرف کردی
و چه غمها که زایل کردی
و چه حلقههای بلا که بازگشودی
و چه لغزشها که درگذشتی
تو ...
تو آنقدر گناهان مرا بخشیدی
و آنقدر خطاهای مرا نادیده انگاشتی
و آنقدر از ظلمهای من به خودم و دیگران بزرگوارانه گذشتی
و آنقدر اعمال زشت مرا مخفی کردی
و با وجود کثرت جرائم من آنقدر حلم ورزیدی
تا طمع در وجودم رخنه کرد
و دوباره از تو چیزهایی را خواستم که سزاوارش نبودم
و تو
آنقدر قدرت و اجابت خودت را نشان دادی که
من بدون ترس
و بلکه با انسی بیشتر دوباره تقاضایم را تکرار کردم
و هر گاه که دیر جوابم را دادی (که عاقبت خواستههایم را می دانستی)
جاهلانه بر تو عتاب کردم
...
و آیا مولایی کریم تر و صبورتر از تو
بر بندهای پست هم چو من یافت میشود؟
خدایا ...
تو مرا می خوانی
و من روی بر میگردانم
تو خودت را برای من محبوب میکنی
و من
خود را مبغوض تو میکنم
تو دست دوستی به سوی من دراز می کنی
و من
من قبول نمیکنم
گویا که من بر تو منتی دارم نه تو بر من!
با این همه
این زشتکاریها و نامه سیاه کردنها
مانع رحمت و احسان و تفضل تو بر من نشده است
پس بر این بنده جاهل رحم کن
و با جود خود به او تفضل کن
که تو جوادی و کریم
فارحم عبدک الجاهل و جد علیه بفضلک و احسانک انک جواد کریم!
پ ن: برداشتی آزاد از فرازهای دعای افتتاح